موضوعات سایت
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() آخرین مطالب ارسالی
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() |
مربوط به بخش : 2- حضرت آیت الله المعظم میرزا حسن احقاقی (ره) // زندگینامه
![]()
ادامه قسمت سوم
مسألهي مرجعيّت پس از اتفاق فاجعهي عظمي و ضايعهي كبري يعني وفات اسفانگيز عموي مقدّسمان آيه الله الحاج ميرزا علي آقا الاحقاقي الحائري رضوان الله عليه و اعلي الله مقامه كه در روز 27 رمضان المبارك سال 1368 هجري قمري به طور سكتهي قلبي در حسينيهي عباسيهي كويت اتفاق افتاد و دل تمام افراد خانواده و همهي مريدان و دوستاران و حتي بيگانگان را داغدار نمود مجالس ختم و عزا در سرتا سر مناطقي كه افتخار تقليد از آن بزرگوار را داشتند به نحوي شايسته و با شركت انبوه جمعيّتها با چشماني گريان و قلبهائي نالان برگزار گرديد، در آن تاريخ حضرت والد ماجد ياكن تهران بودند كه به محض رسيدن خبر وفات آن بزرگوار به دستشان با اسرع ويائل ممكن خودشان را به شهر كويت رساندند و البته مردم كويت وساير نواحيِ وسيع در سواحل جنوبي خليج و انبوه جمعيت احساء و گروههائي از مقلّدين ساكن عراق كه همگي با معيّت علما و فضلا و وعّاظ و معتمدينشان به قصد شركت در مراسم تشييع آن عالم ربّآني و حكيم صمداني حاضر شده بودند همگي منتظر قدومِ اين بزرگوار بودند و با ورود ايشان مراسم تشييع با عظمتي غير قابل توصيف از كويت به قصد كربلاي معلّي شروع شد، حقير چون در تبريز و بهنوبهي خود با مردم سوگوار آذربايجان به برگزاري مجالس ترحيم آن فقيه سعيد مشغول بودم، از حاضرين در مراسم تشييع آن بزرگوار شنيدم كه سيل جمعيت با هزاران اتومبيل شخصي و عمومي از كويت تا كربلا به هم متّصل بود و دولتين كويت و عراق مسألهي ويزا و گمرك را تا مدّت سه روز در مرز دو كشور لغو نمودند تا شركت كنندگان در تشييع آن بزرگ مرد روحانيّت و زيرات قبر مطهّرش در مضيقه نباشند و به علاوه كنترل آن جمعيّت عظيم كه چون سيلي خروشان با امواج گريه و نوحه و سينهزني در حركت بودند مگر امكانپذير بود؟ باري پس از انجامِ مراسمِ اقامهي نماز ميّت با امامت حضرت والد ماجد و دفن آن بزرگوار در مقبرهي اختصاصي خودشان در حسينيهي شريفهي ( الحائري ) كه مجاور حائر و حرم جسيني اوراحنا فداه قرار داشت و بر پا داشتن مجالس بزرگ ترحيم در آن بلدهي طيّبه، آن جمعيّت عظيم به مقرّ هميشگي ايشان به شهر كويت جهت اقامهي مجالس سوگواري مراجعت نمودند اين مجالس روزهاي متمادي در حسينيهي جعفريه و ساير حسينيّات آن شهر ادامه داشت، در آخرين روز از برگزاري مراسم ترحيم حضرت والد ماجد جهت تبليغ مراسم تشكّر و امتنان از شركت كنندگان در اين مراسم تاريخي فراموش نشدني به منبر صعود فرمودند و پس از حمد و توحيد خداي متعال و صلوات بر حضرات محمّد و آل محمّد و آرزوي رحمت و مغفرت براي برادر بزرگوارشان و تشكّر و از شركت كنندگان در اين مراسم مخصوصاً از طبقهي علما و سادات و اهل فضل و همهي حضّار، رو به مردم كرده و فرمودند: متأسفانه امروز مرجع بزرگوارتان از دست رفته و پس از سالها خدمات درخشان و خدمت به آستان اهلبيت عصمت عليهم السّلام به جنّات الخلود موالي بزرگوارش منتقل شده است و براي شما لازم است مه مرجع جديدي انتخاب نمائيد، چون ماندن شما بدون تقليد شرعاً جائز نيست سپس فرمودند، امّا من، چون در ايران مشاغل زياد مذهبي و اجتماعي دارم و به علاوه تقريباً خسته شده و به هيچ وجه در فكر مرجعيّت نيستم، مرا از اين تكليف شاقّ معاف داريد و از شخص ديگري تقليد نمائيد و الحمدلله علماي اعلام و فقهاي عاليمقام در همه جا فراوان هستنند و ضمناً نام يكي دو نفر از علماي معاصرشان را بردند و مردم را به تقليد ايشان ترغيب نمودند. كه در اين لحظه ناگهان صداي ضجّه و ناله و شيون از فضاي مسجد به آسمانها بلند شد و همهي مردم حاضر كه واقعاً يك لنگرهي عظيم اجتماعي مذهبي راتشكيل ميدادند يكدل و يكزبان با قلبهائي نگران و ديدگاني گريان و دستهائي پر از آرزو و تمنّا كه به سوي ايشان دراز شده بود فرياد كشيدند و گفتند: اي مولاي بزرگ ما با تقديم احترام به پيشگاه فقهائي كه نام برديد، به جز تو كسي را نميشناسيم و هرگز جز تو از شخص ديگري تقليد نخواهيم كرد، در اينموقع كه قطرات اشك محبّت از ديدگان آن بزرگوار سرازير بود، باز هم بازبان ملايم ديگر، از جمعيّت خواستار شدند كه او را از مرجعيّت و زعامت مذهبي معاف دارند. كه در اين لحظه مرحوم مغفور حاج محد الْخَرْش كه از معتمدين بزرگ و اجلّا و منطقهي احساء بود به پا خواست و رو به آن بزرگوار عرض كرد: اي مولاي بزرگ ما: امروز دستهاي پر تمنّاي اين جمعيّت با دلهائي پر از اخلاص كه همگي از شيعيان و محبّآن اهلبيت عصمت عليهم السّلام هستند براي بيعت و به عنوان تقليد، به سوي تو دراز شده است، و همهي ديدگان نگرانِ سيمايِ نوراني و لبهاي مقدّس شما هستند كه با جواب « نَعَمْ » بيعت آنان را قبول فرمائي و به آنان نويد دستگيري معنوي بدهي، اي مولاي مهربان، اگر اين قلبهاي آكنده از مهر و ايمان و اين دستهاي پر از ا ميد و تمنّا را مأيوس بگرداني، سوگند به خداي بزرگ تا آخرين روز حياتمان هرگز از كسي تقليد نخواهيم نود و در روز محشر و در محضر حضرت رسول اكرم(ص) دامان تو را خواهيم گرفت! . . و در اينموقع بود كه فضاي بزرگ و وسيع مسجد و تمام خيابانها و كوچههاي اطراف آنرا كه مملوّ از جمعيّت بود صداي گريههاي محبّت و نالههاي صميميّت كه همگي از دل برآمده بود پر كرده بود، رهبر بزرگ مذهبي بر فراز منبر و مريدان و مخلصبنشان در صحن و فضاي مسجد با نوائي ملكوتي گريه ميكردند و يك حالت معنوي و جلوهي نوراني بر آن فضاي روحاني حكومت ميكرد و گويا فرشتگان آسمانها نيز براي نظاره آن منظرهي زيبا و باشكوه كه سرشار از معنويّت و محبّت بود در آن مجلس بينظير حاضر شده بودند. بالاخره بعد از اينكه همهي حضّارِ مجلس دستهاي مبارك رهبر محبوب جديد خود را كه سالهاي متمادي محبّتش در قلبهايشان جايگزين بود و خرد و كلان از مقام معنوي و حكمت و فقاهت و بهخصوص اصلاحات عميق و مفيد ايشان اطلاع كامل داشتند، بوسيدند، كمكم افراد مجلس بادلهائي آرام و قلبهائي مطمئن و صورتهائي بشّاش آن مجلس تاريخي راترك گفتند و هر كدام بطرف خانه و شهر و ديار خود عزيمت نمودند. و اما در آذربايجان و به خصوص در شهر تبريز و حومه و قصبات و آباديها و دهات اطراف آنجا كه تقليد از حضرت عمّ بزرگوار ميمودند در همان اوّلين مجلسي كه با تمام عظمت و با انبوه جمعيت به عنوان سوگواري براي آن مرجع عاليقدر تشكيل شده بود با اطلاعات كافي كه از سالها قبل، از شاسيتگي غير قابل انكار حضرت والد ماجد در مقامات شامخهي علم و عمل و تقوي و عدالت و مديريت مذهبي و مرجعيّت ايشان داشتند بدون درنگ و تردي از همان لحظه از آن بزرگوار تقليد نمودند و علماي بزرگوارشان اين مسإله رابر سر منابر اعلام كردند و همگي دست اين ناچيز را به عنوان نائب آن بزرگوار به عنوان تقليد از ايشان تقبيل نمودند و سپس ساير مناطق در تهران و مشهد و پاكستان و غيره به وسيلهي نامهها و تلگرافها موضوع تقليد خودشان را از آن زعيم عظيم اعلام نمودند و تا به امروز كه اين ناچيز مشغول نوشتن اين سطور هستم مقلّدين ايشان در تمام مناطق ياد شده در فوق از عرب و عجم بلكه به شكل وسيعتري در تقليد و محبّت خود ثابت و پا برجا هستند و از فوضات علوم و بركات مراتب تقواي وجودشان كسب نور و ايمان و هدايت ميكنند. و غيره و در تيراژهاي زياد و حتي به زبانهاي انگليسي و فرانسه براي مقلّدين ايشان كه مقيم ممالك فرب هستند طبع و در دسترس عموم قرار داده شده است. أَطالَ اللهُ عَمْرَهُ الشَّريف مع السلامه وَ جَعَلَهُ ذُخراً وَ عِزاَ وَ عِماداً لِلْاسْلامِ وِ الْمُسْلِمينَ الْمُوالينَ لأَهْلِبَيْتِ الْمَعْصومينَ عَلَيهم السَّلام. 22-« العبد الصالح و الامام المصلح » پس از استقرار مرجعيت ايشان و اقامتشان به عنوان توطّن در كويت مشاهده كردند كه در بين بعضي از طوائف محترم آن ديار اختلافاتي عميق وجود دارد كه گاهاً متأسفانه كار به جاهاي باريك و مراحل خطرناك ميكشيد و مايهي توهين به بعضي از شخصيات و نفوس محترم ميشد و به خصوص قطع رحم ميگرديد. حضرت والد ماجد با آن سجاياي خدادادي علمي و اخلاقي و ملكات عالي نفساني تدريجاً به رفع اختلافات و دفع شياطين تفرقهانداز اقدام نمودند و با جلب قلوب و مداواي نفوس و ايجاد تجانب بين طرفهاي متخاصم، كدورتها را رفع و عداوتها را برطرف كردند و به جاي آن فضائي آرام مملوّ از مهر و وفاو صلح و صفا ايجاد كردند و بحمدالله باتوجّهات الهي و تدبير ئ تربيت صحيح اين معلّم بزرگِ اخلاق امروز مراتب اخوّت و يگانگي و وحدت اسلامي بين همهي طبقات و طوائف حتي ميان شيعيان و برادران اهل سنت ثابت و برقرار است و همه اين بزرگوار را به عنوان پدر روحاني و معلّم بزرگ اخلاقي خود ميدانند و در واقع معني صحيح جملهي « با محبّت خارها گل ميشود » امروز در آن محيط جلوهگر شده و فضاي كويت از لحاظ برادري و معاونت و مخصوصاً خدمت به تمام مستمندان و بينوايان عالم و دستگيري از همهي محرومين جهان و بنا و تشييد مساجد و حسينيّات و خانهي ما و بيمارستانها و ساير مراكز عامّالمنفعه تبديل به گلستاني زيبا و باغي پرثمر نموده است كه شاخههاي پر بركت خود را به همهي اقطار عالم گسترده است و همهي اينها با راهنمائيهاي خردمندانه و مجاهدات خستگي ناپذير اين بزرگمرد عصر حاضر ترتيب يافته كه قلم از شرح همهي آنها سرگردان و عاجز است و به همين به مناسبت از طرف حوزهي روحانيّت و رجال بزرگوار آن سامان عنوان « أّلْعَبْدُ الصّالِح وَ أَلْإِمامُ الْمُصْلِح » را يافتهاند. 23- تأليفات و تأسيسات در عنوان سابق عرض شد كه الحقّ قلم از شرح عمق تأليفات و شمار تأسيسات مذهبي و اجتماعي ايشان عاجز است و ذيلاً به بعضي از آنها اشاره ميرود. -« تأليفات » من يقين دارم كه اگر تلاشهاي شبانهروزي ايشان در راه اصلاحات بنياديِ جوامع مختلف در عرب و عجم نبود و اگر وقت شريفشان به شخصه وقف رسيدگي به امور مردم و دردهاي اجتماع و محروميّت زدائي از طبقات ضعيف جامعه نميشد، آن بزرگوار امروز كثيرالتأليفترين عالِم معاصر، در تمام طبقات دانشها و علوم مختلف از ادب و بيان و فقه و اصول و تفسير و تاريخ و اخلاق و حكمت و ساير علوم جديده و فريبه به حساب ميآمدند، چون من خبر دارم كه در آن سينهي پر از صفا و مهر و وفاي ايشان چه درياي خروشاني از فقاهت و حكمت و به خصوص درجات عاليات ولايت اهلبيت عصمت عليهم السلام وجود دارد كه ميتوان دامنها پر از درّ و مرجان از اين درياي بيكران به دست آورد و زينتبخش سينههاي مشتاق دوستاران علم و دانش نمود، ولي متأسفانه و ياخوشبختانه كفهي تأليفِ قلوبِ آن بزرگوار بر تأليف كتب پيشي گرفت و حكمت عملي جايگزين تئورهاي علمي گرديد و به جاي ارائه طريق، ايصال به مطلوب شد، اگر چه بدون ارائهي مراتب علم، نميتوان در انتظار نتائج عمل شد و هر دو لازم و ملزوم يكديگرند. به هر حال آن بزرگوار باداشتن مشاغل سنگين مذهبي و اجتماعي تأليفاتي بس نفيس و عامّالمنفعه از خودشان به يادگار گذاشتهاند و هر كدام بارها در تيراژهاي بالا به زبانهاي فارسي و عربي و اردو و انگليسي طبع و نشر و در همه اقطار اسلامي مورد استفادهي عموم قرار گرفتهاند كه از آنجملهاند: 1- احكام شيعيان و يا( احكام الشيعه ) كه به عنوان رسالهي عمليّه و جامع همهي فصول فقه به طرزي بسيار ساده و بيتكلّف به قلم اين ناچيز و با تدييد و اشراف و اجازهي آن بزرگوار طبع و در دسترس مقلّدين قرار گرفته است. 2- نامهي شيعيان، يا رسالهُالايمان، فارسي و عربي 3- نامهي آدميّت، يا رسالهالانسانيّه، فارسي و عربي 4- مناسك حجّ، 5- سرمايهي سعادت 6- منهج الرشد 7- منظرهالدقائق. 8- الدين بين السائل و المجيب در شش مجلّد 9- تفسير آيات مشكلهي قرآن.( غير مطبوع ) 10- اصول الشيعه 11- حاكم عدل ( غير مطبوع ) 12- مجموعه الرسائل، در جواب به مسائل علمي و ديني. 13- رسالهي تعيين قبله ( غير مطبوع ) 14- ترجمهي رسالهي تطهيريهي حضرت جدّ بزرگوار اعلي الله مقامه. 15- قصائد و اشعار در ذكر مقامات و مصائب حضرات معصومين كرام عليهم السلام. آن بزرگوار در بين همهي آن قصائد و اشعار به قصيدهاي كه در صحن مطهّر حضرت ثامن الاولياء علي بن موسي الرضا سلام الله عليه خطاب به حضرت وليعصر ارواحنا فداه انتشار نمودهاند علاقهي وافري دارند. ايشان علت نشاء آن قصيدهي معجزهآسا را اين چنين نقل مينمايند، كه در ايامي كه شما كودك بوديد و سياست وقت تبليغات ديني و خدمات مذهبي را در ايران بكلي تحت نظر يكعده افراد ناصالح و بيصلاحيّت قرار داده بود محيط كوچكتر اسكو وتبريز رابراي وصول به آمال بلند و وسيع خودم در راه خدمت به دين و شريعت حضرت سيّدالمرسلين و نشر مقامات عاليات و فضائل و مناقب اهلبيت عصمت عليهم السلام تنگ و كوچك ديدم، و به همين جهت به قصد زيارت و التجا به آستان ملايك پاسبان حضرت ثامن الائمه عليه و علي آبائه و ابنائه الطيبين الطاهرين آلاف التحيّه و الثناء و خروج از ايران و سفر بههندوستان كه آن روز يكي از مراكز مهم خدمات ديني و اشاعهي شعائر اسلامي بود، عازم آن ارض اقدس كه پناهگاه همهي بيپناهان است شدم. ايشان در نقل اين داستان غمانگيز خطاب به اين ناچيز چنين ادامه ميدهند: آنروز تو برادرت احمد، كوچك و بيمار بوديد ولي ناچار شما را با مادر مهربانتان روانهي كربلا نمودم تا در آنجا در جوار خانوادهمان بمانيد و خود متوجّه سرنوشت مبهم و نامعلوم خود شدم، در اينموقع دستم خالي و بدنم بيمار و دلم نگران بود و آيندهام تاريك و نامشخّص مينمود، ايشان سپس آهي كشيدند و فرمودند، روزي در صحن مطهّر حضرت مولانا علي بن موسي الرّضا سلام الله عليه در مقابل قبهي مطهّر و روبروي قبله نشسته بودم و در كمال يأس در حاليكه اميدم از همه جا قطع شده بود و در بحر تفكّراتِ خود غرق بودم، كه ناگهان هاتفي مرا از آن حالت بيحالتي بيدار نمود و در اين حال قلبم به جوش و خروش عجيبي آمد و خطاب به خود نمودم كه: تو كه مولاي مهربان چون حضرت وليّعصر امام زمان ارواحنا فداه داري و مهمان امام رئوفي چون حضرت ثامن الحجج عليه السّلام هستي چرا اينقدر در بحر غم و يأس و حرمان فرو رفتهاي؟ برخيز و به خود تكاني ده كه باتوجّهات ايشان آيندهي درخشان و پر از سعادت در انتظار تست و بالبداهه قصيدهي نامبرده را كه شامل حال زارم بود انشاء كردم و در آذربايجان خطاب به آن مولاي عالميان عرض نمودم كه آرزو دارم تا با توجّهات و مساعدتهاي معنوي شما به مقامات عاليهي مادّي و معنوي جهت خدمت به دين و مجتمع اسلامي و به خصوص يادگارهاي اجداد بزرگوارتان نائل آيم و عهد ميكنم كه اگر در اين باب توجهي فرمائيد و به آرزويم برسم در راه خدمات دين و كمك به شيعيان شما و جميع محرومان و مستمندان و اشاعه و تبليغ تمام آثار و مقاماتتان به انحاء عالم، كوشا باشم و چنين و چنان كنم . . . سپس خطاب به حقير فرمودند بااينكه سفر هند ميسّر نشد ولي بحمداله مشمول عنايات خاصهي آن دو مولاي بزرگوار واقع شدم و بالاخره به خواستههاي قلبيام رسيدم و امروز افتخار دارم كه لسـاناً و قلـباً و عمـلاً من جميـع الجهـات به تعهّداتم در برابر آن بزرگواران عمل ميكنم و انشاءالله تا آخرين لحظات حيات به خدمات خود ادامه خواهم داد. انشاءالله در آخر ايت تذكره آن قصيده و بعضي قصائد ديگر ايشان از باب تبرّك و تيمّن نقل خواهد شد. 24- « تأسيسات ايشان » متجاوز از يكصد حسينيّه و مسجد و دارالايتام و مدارس علميّه و شركت در ساختمان بيمارستانها و طبع مصاحف شريفه و متقبّل شدن طبع صدها كتب دينيه و نشريّات اسلاميّه كه حاوي فضائل و مقامات اهلبيت عصمت عليهم السّلام باشند، به وسيلهي اين بزرگوار تأسيس شده است كه ذيلاً به ذكر اهمّ آنها ميپردازم. 1- بازسازي و افتتاح مسجد عظيم چهل ستون حجه الاسلام در تبريز. 2- بازسازي و بنيان جديد مدرسهي علميهي صاحب الامر(ع) در تبريز. 3- ايجاد يك باب حمّام وسيع و زيبا براي تأمين بهداشت و رونق روحانيت در اسكو. 4- حسينيهي حضرت امام سجّاد عليه السلام در تهران( محلهي باغچيآباد ) 5- حسينيهي «السجّاديّه الكويتيّه» در مشهد مقدّس. 6- حسينيهي « بيت الزهرا» در مركز تهران و خيابان فرهنگ كه سابقاً منزل شخصي خودشان بود ولي به امر مباركشان و بابذل تمام بودجهي ساختمان آن از طرف خودشان با مساعي اخوي حاج احد احقاقي از بنياد ساختهشده و در 17ع را 1415هـ ق مطابق 4 مرداد 1373 هـش در حضور خودشان و با شركت جمع كثيري از محبّان افتتاح گرديد و از آنروز مجالس قراءت و تفسير قرآن و نشر آثار و فضائل اهلبيت عصمت عليهم السلام و اقامهي نماز جماعت در روزهاي جمعه وايّام متبركهي سال برقرار است و به امرشان حقير نويسندهي اين سطور متصدّي امور مذهبي فوق ميباشم. 7- حسينيهي فاطميه احسائيه زينب(ص)در دمشق. 8- تعداد سي آپارتمان مجهّز در جوار حسينيهي فاطميّهي مذكور در فوق جهت سكناي زوّار و بعضي طلاب مستمند. 9- درسگاه آل محمّد(ص) فيصل آباد پاكستان. 10- دارالعلم جامعه ال جعفريّه، پاكستان. 11- جامعهي قائم آل محمّد(ص) چكوال پاكستان. 12- جامعه الثقلين( ملتان ) پاكستان. 13- جلمعه الامام حسن الزّكي(ع) ( فيصل آباد ) پاكستان. 14- جامعه الحسن المجتبي ( فيصل آباد ) پاكستان 15- جامعه العلويّه، پاكستان. 16- مدرسه الذّاكرين ( سيالكوت)پاكستان. 17- جامعهي دارالعلم المحمدي(ص) ( سرگودها ) پاكستان. 18- مدرسه الحسينيه( ضلع ليه ) پاكستان. 19- جامعه السجّاديه ( جوره كلان ) پاكستان. 20- جامعه الحيدريه ( عباس نگر ) پاكستان. 21- مدرسه الامام حسين(ع) پاكستان. 22- دارالعلم العسكري،پاكستان. 23- جامعه آل محمد(ص) ( لياقت پور ) پاكستان. 24- مدرسهي اماميّه، ( بشاور ) پاكستان. 25- مدرسه الباقريّه،پاكستان. 26- مؤسس ابو تراب مشن ( چكوال ) پاكستان. 27- درسگاه فاطمه الزهراء (فيصل آباد ) پاكستان. 28- درسگاه خديجه الكبري ( لاهور ) پاكستان. 29- مدرسه الزينبيّه، پاكستان. 30 درس شريكه الحسين (ع) هندوستان. 31- حسينيّه فاطمه الزهرا، بمبئي هندوستان. 32- مسجد الامام علي بن ابيطالب(ع) ( جنينه ) سوريه. 33- حسينيه السجاديّه ( صافيتا ) سوريه. 34- مسجد و مدرسهي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام در جنوب كاليفرنيا ( آمريكا 35- تأسيسات پي در پي ديگر كه از آن جمله تعداد سي باب مسجد است كه در قراء پاكستان كه تاكنون فاقد مسجد بودهاند دائر فرمودهاند، و حقير به ذكر محلّهاي فوق كه از اهميّت بيشتري برخوردار ميباشند اكتفا نمودم. و بناي تعداد بيست مسجد هم آماده ميباشد كه انشاءالله عنقريب اقدام خواهد شد. و نيز مساجد و حسينيات مذكور در ذيل در زير نظريهي مستقيم ايشان در كويت اداره ميشوند. 1- مسجد الامام الصادق عليه السّلام. 2- مسجد الصحاف. 3- مسجد سيدنا جعفر ابن ابيطالب. 4- مسجد الامير. 5-حسينيه الجعفريّه. 6- سالن مراسم مذهبي الامام الباقر(ع). 7- حسينيّه الحائري و الامام المصلح، و توليت همهي آنها راجع به خود آن بزرگوار ميباشد. در صفحات بعد از باب تيمّن و تبرّك قسمتي از اشعار و قصائد فارسي و عربي ايشان نقل ميشود. 25- يك رؤياي شيرين و روحاني آن بزرگوار به حقير نقل نمودند: در سالي كه از طريق آذربايجان و ت هران در خدمت برادر بزرگوارم مرحوم آيه الحاج ميرزا علي آقا الاحقاقي الحائري اعلي الله مقامه عازم عتبه بوسي حضرت ثامن الاولياء عليه آلاف التحيّه و الثناء بودم در تبريز به اصرار دوستان و علاقهمندان مدّتي توقف كرديم و در اين مدّت در دولتسراي حضرت آيه الله ميرزا محمّد آقا ثقه الاسلام اعلي الله مقامه كه از شخصيتهاي بزرگ و عاليمقام روحانيت آذربايجان بودند منزل كرده بوديم، من شب و روز مشغول تنظيم كتاب « تنزيه الحقّ » تأليف حضرت والد بزرگوارم براي طبع و نشر بودم وسعي داشتم كه آن اثر نفيس را كه در واقع ترجمهي كتاب( احقاق الحقّ ) بود در اسرع وقت براي طبع در شهر تبريز به اتمام رسانم، ماه مبارك رجب بود و همه روزه به افتخار قدوم ما به آن ديار از طرف دوستان محترم ضيافتهاي عالي با حضور محترمين شهر و حومه داده ميشد ولي من به جهت اشتغالم به ترجمه و تنظيم كتاب نامبرده در هيچكدان از آن ضيافتها شركت نميكردم و شب و روز در يك اطاق مخصوص، به كار خودم ادامه ميدادم، تا اينكه در يك از شبهاي مبارك از ترجمهي كتاب فارغ شدم و از شدت خستگي به خواب رفتم و ناگهان در عالم رؤيا مشاهده نمودم كه در اطاقِ مخصوصِ مطالعاتِ والدمرحوم هستيم و دور تا دور آن مجلس را دوستانِ محترمِ تبيرز نشستهاند و در يك طرف مجلس، حضرت اخوي بزرگوارم قرار دارند و مرحوم والد ماجد در برابر ميز كوچك خود مشغول نوشتن بود و حضرت مولا اميرالمؤمنين عليه السلام پشت به قبله و ما سه نفر رو به قبله و ساير تبريزيها رو به مغرب نشسته بودند، در حاليكه همهي مجلسيـان مبـهوتِ سيمـاي نورانـي و با عظمتِ آن بزرگـوار هستند و ايشـان از مقامات عاليات و درجات شامخات خودشان صحبت ميدارند ودر واقع مضمون حديث تورانيّت، انا عين الله الناظره . . . از لبان گهر افشان آن بزرگوار تراوش مينمايد و توجّهشان هميشه به اخوي بزرگوارم هست، سپس لحن كلام را عوض كردند و از بيمبالاتي و بيتوجّهي مردم آن سامان در راه تشييد دين و به خصوص نشر ولايت و خدمت به آستان مبارك امامت صحبتها و گلهها فرمودند و در همهي اين حالات من در انتظار اين بودم كه آن مولاي بزرگ از راه ذرّهپروري نظري هم به جانب حقير بيندازد و گوشهي چشمي نيز به من منايد، مخصوصاً اينكه خستهي نوشتن آن رساله كه همگي در اثبات ولايت و طهارت آن بزرگوار و اولاد امجادش عليهم السّلام ميباشد، بودم. ولي باز هم چشمان گيرا و زيباي آن بزرگوار متوجّه برادرم بود و ابداً به طرف اين محبّ پاكباز گردشي نداشت، در اين حال از قلبم خطور كرد كه واقعاً اينهمه فضائل و مناقب و درجات عاليات كه در خور استعداد و استطاعتمان دربارهي آن بزرگواران در منابر ميگوئيم و در كتابها مينويسيم و اگر واقعاً آنان عالم بما في القلوب و بصير بما في الضمائر هستند آن بزرگوار بطرف منهم نگهي اندازد. در اينموقع باكمال تعجّب ديدم كه آن مولاي عالميان فرمايشات خود را قطع فرمود و باروئي گشاده و لباني متبسّم ديدگان عين الّهي خودش را متوجّة اين حقير كرد و لبان زيبا گشاده شد و لسانُ اللهِ حقيقي به جركت آمد و با كمكال ملايمت و دلانگيزي در حاليكه تمام وجودم را مجذوب وجود و مدهوش جلوهي ملكوتي خود فرموده بود به زبان تركي خطاب به اين محبِّ پاكباز فرمود و گفت: « ميرزا حسن سَنَه دَه باخْدُوخْ اوُرَكيندَه قالْماسوُنْ » يعني: ( ميرزا حسن، به تو هم نظر انداختيم در دِلَت نماند.) و در اين لحظه بود كه از آن رؤياي شيرين و روحاني با گريه و زاري بيدار شدم و خودم رامستغرق انوار جمالِ مولا ديدم. در اين ساعت اخوي معظّم مشغولِ نمازِ شب بود و حالتِ گريهام را شنيد و پس از اتمام نماز فرمود: اين گريه براي چيست؟ مضمونِ رؤيايم را به ايشان عرض كردم. گفتم حيف آنچه ميخواستم از ايشان نشنيدم. فرمودند ديگر چه ميخواستي بشنوي؟ آنانكه خاك رابه نظر كيميا كنند آيا بود كه گوشهي چشمي به ما كنند آن مولاي مهربان به نظر محبّت تو را كيميا نموده و عاقبتِ درخشاني خواهي داشت. و بحمدالله آن ديدگان، كه« عين الله الناظِرَهِ في الامم » هستند و به هر مسي نظر اندازد قطعاً آن را به طلايِ ناب و زرِخالص تبديل مينمايند. شاملِ حالِ اين فقير شد و به اين محبّ پاكباز نظر مخصوصي انداخت آنهم با تبسّمي مليح و روئي گشاده كه هميشه از لذّت اين سير ملكوتي افتخار ابدي كامي شيرين و روحي باطراوت و قلبي شاد دارم والْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمينَ. « تأثير نَفَس و دعا » اين فصل به خصوص درايت مطلق است و هر كس شك ياترديدي در دل دارد ميتواند قدم به جانب كويت يا احساء بردارد و اگر مقدورش نيست از زوّارِ آن سامان كه همه ساله گروه گروه از آن ديار عازم مشهد مقدّس و يا دمش ( سوريه ) هستند بپرسد تا مسأله براي او روشن، و رفع ترديد گردد. و مطلب از اينقرار است كه در مناطق عرب و به خصوص سواحل جنوبي خليج فارس و حتي در بعضي از مناطق ايران و آذربايجان هميشه خطري مرموز و اسرارآميز زنان باردار آن منطقه را تهديد ميكند به اين معني كه عدّهاي از بانوان در ماههاي حاملگي در موقع خواب رؤياي وحشتناكي ميبينند و سراسيمه از خواب ميجهند و در اثر وحشتِ آن خواب ترسناك، سقط جنين مينمايند و اين خطر در حاملگيهاي بعدي نيز تكرار ميشود و پس از مراجعه به اطبّاء حاذق در داخل و خارج كشور خود، و مراجعه به روانشناسان و حتّي مرتاضان هند نتيجهي مثبتي عائدشان نميشود تا عاقبت به آستان حضرت آقاي بزرگوار رو ميآورند و در اثر دعائي كه ايشان ميدهند بحمداله آن خطر رفع ميشود و ديگر آن خوابهاي وحشتناك تجديد نميشود و فرزندان خوب و بدون نقص و بدون سقط يا خطر ديگري به وجود ميآورند و اين موضوع در آن مناطق به قدري شايع شده است كه حتّي در اقصي نقاطِ آن مناطق اگر چنين اتّفاقي براي بانوي بارداري پيش آيد مستقيماً به خدمت آن بزرگوار ميرسد و از اثرات دعاي ايشان كه جز آيات مباركه و شفابخش قرآن چيز ديگري نيست از خطر سقط و غيره ميرهد. آقاي بزرگوارم در يكي از روزها به من فرمود كه در حدود ده تا بيست هزار از فرزندان دارم كه از خطر سقط و مرگ و صدها مصروع و ديوانه به وسيلهي دعاهاي من نجات يافتهاند. و نيز غالب اشخاصي كه از بيماريهاي روحي رنج ميبرند با نوشيدن چند جرعه از آب دعاي آن بزرگوار از آن مرض شفا مييابند و در ايّامي كه در اسكو بودم مردم آن آبادي و حومه آن آب وضوي آن بزرگوار را به قصد استشفا ميبردند و به بيماران خود ميخوراندند و به نتيجهي رضايت بخش ميرسيدند و نيز اطفالي كه تا سنّ پنج شش سالگي زبان باز نكرده بودند با تناول يك لقمه از باقيماندهي غذاي آن طبيب روحاني به زبان ميآمدند و سخن ميگفتند و آن شخصيت روحاني در مقابل اينهمه خدمات كه بايد در بيمارستانها هزارها بلكه ميليونها خرج نمود، هيچگونه اجر مادّي نميپذيرند و چون اين مراتبِ معنوي در برابر صفاي باطن و اخلاص كامل و عبادات و يقين و ولاي ايشان در پيشگاه حضرت باريتعالي و حضرات معصومين عليهم السّلام ميباش، خداوند بزرگ نيز اين امتياز را به ايشان بخشيدهاند و هيچ استبعادي هم ندارد،ذلِكَ فَضْلُ الله يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءْ. خصائص معنوي و ملكات نفساني و امتيازاتِ اخلاقيِايشان بسيار زياد است به طوريكه هر يك از مريدان بيشمار آنان كه ايّامي در خدمتشان بودهاند يكي دو تا از آن امتيازات را در حفظ دارند و با نقل آنها به يكديگر حظّ معنوي ميبرند و كه اين مختصر را مجالِ نقل همهي آنها نيست پس بهتر است بگذريم و به فصل ديگري از ويژگيهاي اين بزرگوار بپردازيم. ادامه دارد |
جستجو در مطالب سایت
لینکها
|